خدای مهربان

سلام

یاد بچگی می افتم که وقتی داستان لیلی و مجنون یا نرسیدن به یار و ... می خوندیم نمی فهمیدم منظورش چیه؟

اما الان با تمام سلول های بدنم حسش می کنم .

چقدر سخته 5 سال انتظار و دوری

چقدر سخته 5 سال تنها زندگی کنی و غم دوری و تحمل کنی فقط برای وصال یار

چقدر سخته که منتظر باشی خدا نگاهت کنه و یه قسمت گردون توی زندگیت بیاره

انتظار

خدایا کمکم کن

اصلا حس می کنم هیچ راه حلی دیگه نیست حس می کنم خانوادم تا ابدمخالفن

خدایا این حس و ازم بگیر و امید و جایگزینش کن

خدای خوبم نگاه گرمت و بهم نشون بده

بزار حس کنم گرمای وجودتو

خدایا تنها امیدم لطف و رحمت توست

ازم دریغش نکن

رهـــــا جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 12:27

شب آرزوها